دیگر بهار هم  سـر حالم نمی کند

چیزی شبـیه گریه زلالم نمی کند

 

پاییز زرد هم که خجالت نمیکشد

رحمی به باغ رو به زوالم نمی کند

 

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چه کار؟!

وقتی که سنگ ،رحم به بالم نمی کند

 

مبهوت مانده ام که چرا چشمهای شب

دیگر اسـیر خواب و خیالم نمی کند...

 

این اولین شب است که بوی خیال تو

درگـیر فکـرهای محـالم نمی کند

 

حالا که روزگار قشنـگ و مدرنتـان

جز انفـعال شـامل حالـم نمی کند ،

 

باید به دستـهای مسلّح نشان دهم

حتی سکـوت آیـنـه لالـم نمی کند.

 

 :::www.taranehha.ws:::

 

 

 

من غریبم ای غریبه آشنایم می شوی؟

آشنا با گریه های بی ریایم می شوی؟

 

در غریبستان چشمم التماس عاشقی است

با نگاهت همصدا با چشمهایم می شوی؟

 

گر دلم پرچین ندارد این نشان سادگی است

همنشینی ساده و صادق برایم می شوی؟

 

در خزان غربت و آوارگی پژمرده ام

با بهار ریشه هایت ریشه هایم  می شوی؟

 

روزگار ، اندیشه های تیره را می پرورد

ای غریبه جانپناه با وفایم می شوی؟

 

غصه هایم ای رها از بند سخت بی کسی است

انتهای غصهء بی انتهایم می شوی؟

:::www.taranehha.ws::: 

 

وقتی دلم تنگ میشه .....

 

هر وقت که دلم برات تنگ میشه، میرم یه گوشه دنج و خلوت آنقدر بهت فکر می کنم که پر میشم از حس بودنت!
آره!
این روزها بیشتر از هر روزی دیگه ای دلم برات تنگ میشه!
امروز توی رویام کلی باهات حرف زدم، باهات درد دل کردم خیلی قشنگ بود، اما قشنگتر از اون میدونی چی بود، که تو مثل همیشه فقط گوش میدادی به حرفهام و با نگاهت بهم اطمینان میدادی!
وای که من چقدر این نگاهت رو دوستت دارم!
باور میکنی!
امروز توی رویام دیدمت!
آره، باورکن!
دیدمت دست در دست هم داشتیم توی یه جاده که پر از درختهای سرسبز و بیدمجنون بود راه میرفتیم و تو مثل همیشه بهترین موسیقی زندگی رو زیر گوشم زمزمه می کردی و من که تشنه شنیدن این موسیقی از زبان تو هستم با تمام وجودم داشتم گوش میدادم!
چه رویای شیرینی!
من میخواهم تا ابد با این رویا بمونم!
...

یاد این روزها تا ابد با من خواهد ماند!
این روزهای قشنگ و پر از خاطره!
این روزهای که حضور تو و عشقتو رنگ خاصی بهشون بخشیده!
این روزهای که اگه نبودی، نمیدونم چطوری سپری میشد!
عزیز دل!
بودنت ، نگاهت، گرمای دستات، حرفهای دلنشیت، همه و همه رنگی زیبا و ماندگار به این روزها کشیده!
پایدار باشی مهربون من !