بمان ستاره ..... |
|
غم غروب نشست بر روحم.....بمان ستاره که بی تو شب میمیرد میان برکه ی عشق منتظرم.....برای شهر دلم انتظار میمیرد دلم مثل شقایق غم دارد.....وجودم ابی و بارانی ست چگونه بی تو بمانم بهانه ام.....دلم هنوز در دلت زندانی ست بدان که قصه ی عشقم دور از هوس است.....بیا و قصه ام را دوباره باور کن بیا و به جای هجرت و اندوه و بی قراری.....بیا و از سر لطف عشقم را باور کن دلم برای نگاهت بهانه می گیرد.....دلم پائیز و بارانی ست گرچه قدرم را ندانستی.....اما من همیشه به یادتم اکنون که در کنارم نیستی.....در هاله ای از انتظار مانده ام قسم به واژه ی مقدس عشق.....قسم با بارش شمع وجود انسان قسم به پروردگار یکتا.....بمان در کنارم بی تو من خواهم مرد بدون تو گل و گلدان غریب خواهد شد.....بدون تو تپش قلب من بی معناست بدون تو تنم در تب عشق خواهد سوخت.....بدون تو عشق در دلم بی معناست بمان که همیشه با تو زندگی معنا دارد.....بدان اگر بروی کار چشمانم شکوه و اشک و شکستن و زاریست.....میان قطرات اشکم بلوری از عشق است بدون تو دلم زرد خواهد شد.....تمام هستی این جا فدای شهر چشمانت غم نبودن تو در کنار من طاقت فرسا ست.....حضورت در کنار من چه زیباست بدون تو قلبو کویر است.....بمان که بی تو نسیم غمناک است بگو عشقم همیشه در کنارم خواهی ماند.....بگو که قلب لبریز از انتظار است قسم به ایزد یکتا.....بدون تو میمیرم! در دلم ارزوی امدنت می میرد رفته ای اینک... اما!... ایا باز خواهی گشت؟ چه تمنای محالی
|